روایت وزیر وقت وزیر خارجه از ماجرای ترورش: تفنگش را روی سینه من گذاشت + ببینید
علی اکبر صالحی ماجرای ترور خود را در سال 62 روایت کرد.
![روایت وزیر وقت وزیر خارجه از ماجرای ترورش: تفنگش را روی سینه من گذاشت + ببینید](https://cdn.moniban.ir/thumbnail/Ye74VnEihGai/1XqT3GQifpSNsaHEg4HshxKxG7Jv_TEYARqKkbsB7yo13pWQ39WIGraf2rKkBCG50wlQNksBW2usAWPOC98MYaIPH8LztvNu/%D9%85%D8%B5%D8%A7%D8%AD%D8%A8%D9%87+%D8%B9%D9%84%DB%8C+%D8%A7%DA%A9%D8%A8%D8%B1+%D8%B5%D8%A7%D9%84%D8%AD%DB%8C%D8%8C+%D8%B1%D8%A6%DB%8C%D8%B3+%D8%B3%D8%A7%D8%A8%D9%82+%D8%A2%DA%98%D8%A7%D9%86%D8%B3+%D8%A7%D9%86%D8%B1%DA%98%DB%8C+%D8%A7%D8%AA%D9%85%DB%8C+%D8%A8%D8%A7+%D9%85%D9%86%DB%8C%D8%A8%D8%A7%D9%86.jpg)
به گزارش منیبان، علی اکبر صالحی گفت: به دلیل رئیس دانشگاه بودن در سال 61 راننده شخصی داشتم. یک کوچه سربالایی در خیابان سهروردی بود و همیشه راننده مرا دم در پیاده میکرد. یکبار که خواستم از سرکوچه تا دم در پیاده بروم، یک موتور قوی با دو سرنشین را دیدم. یکی از موتور پیاده شد و اسلحه را بر روی سینه ام گذاشت. اسم مرا پرسید و گفتم علی هستم و به دنبال شغلم میگشت. با رفیقش فکر کردند که من رئیس دانشگاه شریف نیستم. سوار بر موتور شدند و رفتند. این لطف خدا بود.